جدول جو
جدول جو

معنی نورد گردان - جستجوی لغت در جدول جو

نورد گردان
چوبی عصا مانند که از متعلقات دستگاه بافندگی سنتی است
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(غَ شُ دَ)
نوردیدن. طی کردن:
بدین گونه می کرد ره را نورد
زمان زیر گردون زمین زیر گرد.
نظامی.
ملک فیروزفرمود در شهرها سیاحت باید کرد و زمین ها را مساحت ونورد، هر کجا نظر اختیار تو پسندد. (ترجمه محاسن اصفهان ص 19) ، مسّاحی. اندازه گیری. (یادداشت مؤلف) ، مبارات. (یادداشت مؤلف) ، نبرد کردن. رجوع به نورد به معنی جنگ و خصومت و ناورد شود: المشاعره، با کسی به شعر نورد کردن. المصابره، با کسی به صبر نورد کردن. (زوزنی)
لغت نامه دهخدا
حرکت کننده دورانی دوار: گرد آفاق گشته چون پرگار گرد گردان زحرص دایره وار. (حدیقه)، چرخاننده دوران دهنده
فرهنگ لغت هوشیار
چوب نازکی است که از سوراخ نرد عبور کرده و توسط نرد گردان
فرهنگ گویش مازندرانی